طرح واژه
در سکوتی لبالب از فریاد، گوشه چشمی به آسمان دارد یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل زخم بی کران دارد سرفه هایش پر از جراحت ها است، از لبش قطره قطره خون می ریخت چفیه ی خاک خورده اش حالا، نقشی از باغ ارغوان دارد بین سینه بلال مجروحش، غربت و داغ را اذان می گفت باز هم روی شاخه ی لبهاش، مرغ اندوه آشیان دارد حجم بغضی که در گلو دارد، کربلا کربلا مصیبت داشت یاد شبهای حمله می افتاد، روضه اش طعم شوکران دارد السلام علیک یا باران، السلام علیک یا عطشان به فدای لبان خشکی که زخم از داغ خیزران دارد یاسها بین شعله ها پر پر، خیمه می سوخت یا همان سنگر ماند یک مشت خاک و خاکستر، باغ گل صحنه ای خزان دارد قمقمه، مشک بچه های جنگ، تیر باران شد از نفس افتاد چشم عباسهای لب تشنه، موج دریای خون فشان دارد آتش تیر و بمب و خمپاره، هر طرف سنگ و نیزه و شمشیر قتلگاه فرشته ها اینجا، ماجرا با سر و سنان دارد تانک ها، اسب های فولادی، خاک کردند خاطراتم را آه تنها پلاک و انگشتر، یادی از نسل بی نشان دارد این همه زینب به جا مانده، بغض کردند و خون دل خوردند گریه ی مادر شهیدی که، چشم بر تکه استخوان دارد ناگهان روضه در گلو خشکید، گوشه چشمی به آسمان دارد یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل زخم بی کران دارد
سید مسیح شاهچراغ
طرحواژه را در بلاگ دنبال کنید |